|
ZERO
16:11
پنج شنبه 10 مرداد 1392
|
|
قلم می زند.دچار کم خوابی شده است.نام او آلن ویک است.
تعداد بازدید از این مطلب: 1024
ZERO
16:8
پنج شنبه 10 مرداد 1392
|
|
رنج،وظیفه،عشق…با مرد خاطرات آشنا شوید : بیوگرافی مکس پین…
تعداد بازدید از این مطلب: 1277
ZERO
16:1
پنج شنبه 10 مرداد 1392
|
|
ک جوان مو مشکی چشم آبی که قدی حدود ۱۸۵ سانتی متر دارد.۲۱ سال قبل از روز اضطرار به دنیا آمده است.قوی هیکل و چهره ای مصمم و مملو از جسارت و شجاعت.اما چیزهایی او را از باقی افراد متمایز میکند.جسم حتی اگر ۲ متر ارتفاع و ۱٫۵ متر پهنا هم داشته باشد دوستی به جز خاک را تا ابد بر خود نخواهد دید.اما یکسری چیزها دوستشان خاطرات و نقاشیهای زیبایی در اذهان خواهد بود.جایشان در قلبها و یادشان در اندیشه ها خواهد ماند.آنها چیزهاییست که ما در ادامه برای شما خواهیم گفت.بیوگرافی زندگی خود را بارها و بارها مرور کنید آن وقت به چیزهایی خواهید رسید که مسیر زندگی شما را شاید تغییر دهد.با بیوگرافی مارکوس فینیکس ما را همراهی کنید…
تعداد بازدید از این مطلب: 1291
ZERO
13:23
سه شنبه 8 مرداد 1392
|
|
اگر تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوانند,اگر خیانت دیدی بدان ارزشت بالا بوده است و اگر توهین شنیدی بدان در رسیدن به هدفت موفق بوده ای.دنیا را به آتش جنگ کشاندی یکی به نفع تو,خون مردم را در شیشه کردی یکی به نفع تو,در مقابل پیمان صلح قد علم کردی یکی به نفع تو,جان بسیاری را گرفتی یکی به نفع تو ولی پاسخ اشک های خداوند را برای پرپر شدن بندگانش در مقابل دیدگانش چگونه خواهی داد؟اینبار یکی به نفع انسانیت.
تعداد بازدید از این مطلب: 1210
ZERO
9:52
سه شنبه 8 مرداد 1392
|
|
هر کس برای خود عالمی دارد.عالمی در خیال دارد.عالمی که دنیایی را به او دهند او آن را با هیچ چیز طاق نخواهد زد.عالم رویای هرکس زیبایی زندگی اوست.یکی معشوقه را میبیند و یکی یار را.یکی دوست را و یکی همدم را.خوب یادگاریست از سوی خدایی که همه چیزش رویای اوست.رویای خداوند روزی انسان بود.رویای انسان خطاکار کم پیش آید که خدا باشد.وای از آن روزی که یار را در آینه رویا ببینیم.آن روز است که لحظه به لحظه زندگی یار میشود انسان و انسان و انسان…
تعداد بازدید از این مطلب: 1370
ZERO
9:49
سه شنبه 8 مرداد 1392
|
|
انتقام، می خواستم از خانواده میسون انتقام بگیرم. خاندانی که الکسش، چشمم را گرفت. و حالا بعد از مدت ها می خواهم از دیویدش انتقام بگیرم. دوست داشتم بر جهان سلطه کنم و کمتر به گذشته فکر کنم. از اتفاقی که برای Josefina افتاد. می خواهم کار را یکسره کنم، یکسره….
تعداد بازدید از این مطلب: 1548
ZERO
9:40
سه شنبه 8 مرداد 1392
|
|
نه سرمای هوا و یخ زدن دست ها و پاهایم مرا آزار میداد و نه گرمای هوا و عرق سوز شدن ها و تب های طولانی مدت.نه حشرات مناطق مرطوب که خواب را از من میگرفتند, آزار دهنده بودند و نه تغییرات آب و هوا از مناطق کویری به مرطوب و ساحل دریا و ارتفاعات.نه از اینکه ماهها دوش نمیگرفتم آزار میدیدم و نه اینکه برای ساعتهای متمادی پاهایم در پوتینی محصور شده بود و انگشت هایم از بوی تعفن خودشان خم میشدند.نه از درد گلوله درد میکشیدم و نه از خوردن ترکشها بر دست و پاهایم.نه سنگینی اسلحه,نه گرد و خاک و غلتیدن در خون و نه …اما یک چیز بدجوری مرا آزار میداد و در وجودم همچون خوره ای روحم را میخورد .اینکه چرا؟چرا جنگ؟چرا باید انسان همنوع خود را به فجیح ترین حالت از بین ببرد؟چرا از دیدن مرگ هم نوع خویش خوشحال میشویم؟چرا چاقو را تا پایه اش بایستی در گلوی انسانی دیگر فرو کنیم و پیش خود فکر کنیم کارمان درست بوده است چون هدفمان مقدس و خدا اینگونه میخواهد.جنگ تنها درگیری فیزیکی نیست جنگ بزرگترین میدان امتحان و بزرگترین و پر دردترین اتفاق زندگی خداوند است.(سرباز گمنام جنگهای تروریستی)
تعداد بازدید از این مطلب: 1217
|
|